۱۳۸۴ آذر ۱, سه‌شنبه

7:. ترنس سکشوآلیزم و خانواده .:


واقعآ برای چی خانوادها با این مسأله اینقدر بد برخورد می کنن؟ تو خونه ما هر روز سر این موضوع جنگ و دعواست . روز به روز رفتارشون با من بد تر می شه .


من میخوام برای اینکه به هویتم برسم ٫ برای اینکه تو اجتماع یک انسان عادی حساب بشم ٫ برای اینکه بتونم به زندگیم ادامه بدم می خوام که تغیر جسم بدم .


این خواسته من نه خلاف شرع هستش و نه خلاف قانون هستش .پس اشکال خواسته من چیه؟ایا من فقط برای اینکه خانوادم به قول خودشون ابروشون نره باید تا اخر عمر عذاب بکشم؟


پدرم به من میگه تو خود خواهی .... چون میخوای بقیه رو به یه کاری راضی کنی فقط به خاطر این که خودت راحت باشی.


اما کاری که من می خوام انجام بدم هیچ ایراد شرعی و قانونی نداره . من باید چی کار کنم که اطرافیانم با خواسته مشروع من کنار نمیان .آیا این مشکل منه که بقیه به خاطر فرهنگ کهنشون با این کار کنار نمیان؟


اگر کار من اشکالی نداره من باید از خواستم بگذرم یا کسایی که به هر دلیل با این کار مخالفن؟این خود خواهی منه یا خود خواهی دیگران؟


پدرم می گه که من (توجه کنید میگه من)میخوام که تو پسر باشی . حالا این وسط خود خواه کیه؟ من اگر می تونستم پسر باشم و اگر این تحت اختیار من بود آیا حاضر بودم که این همه سختی ها و مشکلاتو تحمل کنم اما پسر معمولی نباشم؟ خب معلومه که نه ولی دست من نیست . از اختیار من خارجه .....


چرا باید ما از طرف کسانی تحت فشار قرار بگیریم که وظیفشون حمایت ازماست ؟مگر من خواستم که این جوری بشم؟ خانواده ها به جای این که کمک کنندو همراه ما باشن دائم سنگ جلوی پای ما می ندازن . این چه جور محبتیه؟ پس اون محبت مادری کجاست؟ اون محبت کجاست که باعث میشد مادر جونشو برای فرزندش بده؟ جون که هیچی حتی حاضر نیست به خاطر بچش چند تا حرف مردم رو تحمل کنه.


من می دونم که درک این موضوع برای خانواده ها سخته و زمان می بره. اما این نباید باعث بشه کسانی که باید قاعدتآ پشتیبان من باشن تبدیل به دشمن خونی من بشن . این درست نیست . من که اشتباهی نکردم . من نخواستم که این جوری بشم که حالا سزاوار این رفتار هاو برخوردا باشم.....


نوشته شده توسط شیوا(نویسنده ی پیشین آهوی خسته)

۶ نظر:

ناشناس گفت...

سلام مونا جونم

اولا آدرس جدیدو تبریک میگم عزیزم ، مونا جون خیلی از مطالب و نوشته های شیوا جون خوشم اومد خیلی خلاصه اما کامل بیان شده بود مونا جون همونطور که قبلا یه بارم از شما اجازه گرفتم از این نوشته ها جهت انتشار بیشتر این مطالب در وبلاگه خودم استفاده میکنم تا خواننده های بیشتری در وبلاگهای بیشتری این حقایق رو بخوانند

از شیوا جانم بخاطر زحمامته گذشته شان ممنونم

موفق باشید گلهای من

ناشناس گفت...

با درود به شیوا و مونای عزیز.

نمی دونید خونه ی ما چه خبره جنگ و دعوا .
به تازگی بابام میگه ÷اشو برو از خونه ی من بیرون . اینجا فقط من دستور میدم حق هم نداری ÷اتو بزاری بهزیستی یا پیش دکتر روانپزشمک.خلاصه بهتون بگم پدرمو دارن در میارن.

دیگه خسته شدم نمی دونم چکار کنم دلم داره می ترکه تمام وسایل ارایشمو شکستن گفتن حق ارایش نداری موهامم کوتاه کردم قیافم عین یه پسر شده دارم دق می کنم .
خدا کنه وضعیت همه مون روزی بهتر بشه.

وبلاگ نو هم مبارک .شیوا جون خوشحالم که دوباره می نویسی.

ناشناس گفت...

سلام دوست خوبم از آشنایی با شما خوشبختم.
من هم یک همقبیله هستم که تازه شما رو پیدا کردم. خوشحال میشم اگه بتونیم از طریق ایمیل با هم ارتباط داشته باشیم.
marmarin@live.com

ناشناس گفت...

سلام مونا جان
نمیدام الان شیوا هم مینویسه
به هر حال خیلی هم دوست دارم با شیوا اشنا بشم
خونه نو مبارک
عزیزم بروز کردم منتظرتم
الانم میرم با ادرس جدید لینکت کنم
مواظب خودت باش

ناشناس گفت...

سلام
مطالب سايتتون عاليه
اما يه مشكل داره اونم ينه كه خيلي كم درباره اف تو ام ها صحبت شده

ناشناس گفت...

خیلی ممنون از اینکه تحویل گرفتید حداقل میتونستی جوابم رو بدی قبول دارم شرایط برای شما هم سخته اما انگار فراموش کردی همه ما این وضع رو طی کردئیم و حالا هر کی میتونه باید به بقیه کمک کنه . مهم نیست امیدو.ارم شرایططز به زودی خیلی بهتر بشه و از این فشار در بیای